همایش «تحول در علوم انسانی»؛ بزرگداشت دهمین سالگرد ارتحال استاد سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به همت فرهنگستان علوم اسلامی قم و با همکاری دانشگاه تهران در تاریخ 21 اردیبهشت 1390 در تالار علامه امینی دانشگاه تهران برگزار گردید. حول این همایش با اساتید مبرز علوم انسانی مصاحبههایی به عمل آمد که این مصاحبهها در کتابی با عنوان «همایش تحول در علوم انسانی، مجموعه مصاحبهها» در همان سال چاپ گردید.
سوال- لطفاً در ابتدا محدودۀ علومی را که به نظرتان به بازخوانی نیاز دارند و در حقیقت محل نزاع انقلاب اسلامی و مغرب زمین هستند، مشخص کرده و آن را تعریف کنید.
پاسخ استاد: من مطالعۀ زیادی در رشتههای دیگر علوم انسانی، مثل جامعهشناسی، علوم سیاسی و روانشناسی ندارم، بنابراین نمیتوانم در آن زمینهها نظر بدهم. مطالعات من در زمینۀ اقتصاد است اما چون اقتصاد نیز جزء علوم انسانی است، فکر میکنم آن چه را در زمینۀ اقتصاد نتیجه بگیریم، معمولاً میتوانیم با اندک تصرفاتی به سایر حوزههای علوم انسانی نیز تعمیم دهیم.
سوال- به نظر شما اکنون چه مشکلاتی در علوم انسانی وجود دارد که از غرب وارد آن شده است؟ آیا اینها مشکلاتی با یک سری رفع و رجوعات ظاهری یا حاشیهای (منظورم از حاشیهای، بهینه کردن سیستم آموزش، و یا مثلاً درست کردن فرآیند پژوهش و به روز کردن متون است) هستند که با یک سری تغییرات ظاهری برطرف میشوند؟ یا نه، این مشکلات، مشکلات عمیقتری هستند، و بحثها در این مورد پایهای و مبنایی است؟
پاسخ استاد: به روز کردن مسائل در علوم انسانی و ایجاد انگیزه در پژوهش، برای توسعه پژوهش خوب است اما نباید نکات اصلی مغفول بماند. نکتۀ اصلی در مطالعات علوم انسانی، که موجب اسلامی بودن و غیر اسلامی بودن علوم انسانی میشود، در ریشهها و مبانی آن نهفته است. به هر حال، علوم انسانی با مسائل انسان، روابط انسانی، نظامهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی و با شیوۀ زندگی اجتماعی مرتبط است. همۀ ما میدانیم که دین نقش مهمی در تنظیم امور اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جوامع بشری دارد، بنابراین بین علوم انسانی از دیدگاه متألّهین، یعنی کسانی که از دیدگاه الهی به مسائل نگاه میکنند و کسانی که اعتقادات الهی ندارند و از دیدگاه الهی مسائل علوم انسانی را تجزیه و تحلیل نمیکنند، بلکه از دیدگاه مادی یا غیر الهی مسائل را میبینند، تفاوتی وجود دارد. این نوع نگاه تأثیر خودش را در همۀ زمینهها کاملاً نشان میدهد.
همان گونه که رفتار شخصی و نقشی که یک انسان معتقد به ادیان الهی در جامعه ایفا میکند متفاوت با انسان غیر معتقد است مطالعات مربوط به علوم انسانی در این دو گروه نیز به لحاظ تنظیم امور جوامع در وجوه اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی تفاوت دارد. به بیان دیگر، اگر این مسأله را قبول داشته باشیم که شخصیت و رفتار و جایگاه یک فرد معتقد به وحی با فردی که اعتقادی به وحی ندارد، متفاوت است، آنگاه میپذیریم که جوامعی که مبتنی بر دیدگاه تعبد به وحی هستند با جوامعی که چنین اعتقادی ندارند متفاوت خواهند بود. بنابراین ما با دو مقوله مواجه هستیم. حال اگر به علوم انسانی در معنای موسع خود یعنی تحلیل قانونمندیها، تفسیر موضوعات، طرح مسائل، مدلسازی، آیندهپژوهی و هدفگذاری برای حرکت جوامع نگاه کنیم، بنابراین علوم انسانی، به اسلامی و غیر اسلامی تقسیم خواهد شد.
نکته کلیدی این است که تفاوت بین یک دیدگاه الهی و یک دیدگاه مادی در ایمان به غیب است. قرآن کریم در ابتدای سوره بقره میفرماید: «ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین»، از این آیه میتوان این گونه برداشت کرد که هر کسی نمیتواند بفهمد در این کتاب چه نکاتی مطرح شده است. این کتاب هدایتکنندۀ متقین است. به گفتۀ قرآن: «الذین یؤمنون بالغیب»؛ به این معنی است که متقین کسانی هستند که به غیب ایمان دارند. یعنی تا به غیب ایمان نداشته باشیم، چیزی از ادیان الهی دستگیرمان نمیشود؛ نمیتوان درک کرد که حضرت مسیح علیهالسلام حضرت موسی علیهالسلام و رسول اکرم صلواتا… علیه چه فرمودهاند. پس ایمان به غیب، نقش اصلی را ایفا میکند.
ولی چه گونه بفهمیم غیب چیست؟ ما که نمیتوانیم قانونمندیهای غیب را دریابیم. «وحی»، کاشف غیب است و برای بیان قانونمندیهای آن به ما کمک میکند. بنابراین ایمان به غیب در تعبّد و تعبّد در وحی ظهور پیدا میکند و در نتیجه اساس آن وحی میشود. کاشف از وحی نیز خود کتاب و سنت و اقوال معصومین علیهمالسلام است، و این چیزی است که امروزه ما اصطلاحاً به آن حوزۀ فقاهت میگوییم. البته ما معتقدیم که دین ما کاملتر از سایر ادیان است، و گرنه همۀ ادیان توحیدی مبنای واحد دارند. به بیان دیگر دیدگاه مسیحی نیز علوم انسانی مسیحی و غیر مسیحی، و دیدگاه یهودی، علوم انسانی یهودی و غیر یهودی دارد. اکنون در مغرب زمین، کسانی که به مسیحیت معتقد هستند، به اقتصاد از دیدگاه مسیحیت نگاه میکنند و تحقیقات خوبی هم انجام دادهاند. ما نیز به اقتصاد و علوم انسانی از دیدگاه اسلامی نگاه کنیم. ما باید ببینیم ایمان به غیب و وحی، که در واقع اساس دین است، چه گونه خودش را در روبنا ظاهر میکند. از جمله موارد روبنایی میتوان به تنظیمات امور اقتصادی و الگوی پیشرفت اشاره کرد. به اعتقاد ما زیربنای این الگوها، معیارها، موازین و ارزشهای اسلامی است که به شکل دقیق در احکام ظاهر میشود. درک معیارها و ارزشهای اسلامی، یک علم است که مبنای کار ما میباشد. البته من نمیخواهم این مبنا را در آن قسمت محدود کنم این مبنا هر چه هست یک حوزۀ دقیق علمی است و هدف آن این است که ما متوجه شویم وحی میخواهد ما چه نوع زندگیِ اقتصادیای در قرن بیست و یکم داشته باشیم. وحی زیربنایی است که تمام مطالعات باید از آن نشأت بگیرد تا بتواند خودش را در روبنا ظاهر میکند. حال اگر اقتصاد است، اقتصاد اسلامی میشود؛ اگر سیاست است، سیاست اسلامی میشود و اگر جامعهشناسی است جامعهشناسی اسلامی میشود و الی آخر.
بنابراین، تمیز این تفاوت، بسیار اساسی و مهم است. تفاوت بین یک انسان مؤمن و یک کافر است. این تفاوتها صرفاً در جزئیات مربوط به روبنا نیست. وقتی میگوییم او انسان الهی و این، انسان غیر الهی است، او مؤمن است و این مؤمن نیست، این دو همان قدر با هم متفاوت هستند که علوم انسانی اسلامی با علوم انسانی غیر اسلامی فرق میکند.
سوال- شما معتقد نیستید که علم جهانی مفاهیم عام بشری بوده که قابل تعیّنپذیری به تمام جوامع هستند؟
پاسخ استاد: ..............
متن کامل مصاحبه بارگزاری شد.